پنجشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۶

یک لیوان خواب راحت

موبایلت رو خاموش می‌کنی. تلفن رو از پریز می‌کشی. ساعت دیواری رو بر می‌داری و باطریش رو خارج می‌کنی و همونجا روی زمین به دیوار تکه می‌دیش. می‌ری طرف پنجره. پرده‌های ذخیم رو می‌کشی، طوری که نور به سختی بیاد تو.
همهء زمانسنج‌ها رو از کار انداختی. هر چیزی که زیاد شدن آنتروپی رو به رخت می‌کشه رو هم خاموش کردی. دیگه برات هیچ حسی از زمان وجود نداره.
روی تخت دراز می‌کشی و می‌ری زیر پتو. به این فکر می‌کنی که چه خواب راحتی خواهی داشت. تنها یک چیز ممکن که بیدارت کنه: ساعت بیولوژیکیت. به این فکر می‌کنی که چه احساسی می‌ده، وقتی که بخوابی و حتی این ساعت هم دیگه روشن نباشه.

یکشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۶

مادر سیمی به اضافهء تکه‌های آدامس جویده شده

هری هارلو یک توله میمون رو از مادرش جدا کرد و توی قفس گذاشت. در این قفس دوتا مادر مصنوعی وجود داشتند. یکی پشمالو بود و اون یکی از سیم ساخته شده بود. مادر پشمالو هیچ خاصیتی نداشت. فقط پشمالو بود. گرم بود و نرم بود. اما مادر سیمی یک بطری شیر داشت که میمون می‌تونست ازش بخوره.
بچه میمونها مادر پشمالو رو به مادر سیمی ترجیه می‌دادند و تنها وقتهایی که گشنگی بهشون فشار می‌آورد می‌رفتند سر وقت مادر سیمی. اگه اتفاق ترسناکی می‌افتاد، سریعا به آغوش مادر پشمالو بر می‌گشتند.
میمونهایی که در آغوش مادر سیمی رشد کرده بودند، از نظر روانی سالم نبودند. در پیدا کردن جفت مشکل و داشتند و ...

مادری هست پشمالو، اما بی‌خاصیت. لقمه دهن آدم نمی‌گذاره که هیچ، شاید لقمه هم از دهن آدم برداره. اما به جاش در سختی و مشقت همراه آدمه. مثلاً وقتی که گازتون قطع بشه اون هم در سرما همراه شما می‌لرزه. برای همینه که این مادر رو همه دوست دارند. این مادر رو همه خیلی دوسش دارند. این مادر رو همه خیلی خیلی دوسش دارند. اما من گشنمه. من یک لیوان شیر می‌خوام.

شنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۶

ضعیفه

ضعیفه جاش گوشهء آشپزخانه است. فکر کنم تمام ضعفایی هم که افتخار آشنایی با این «ضعفیهء خاص» رو داشتند حرف من رو تأیید می‌کنند. اگر هم این حرف عصبانیتون می‌کنه، خوش بحالتون! معلومه افتخار آشنایی با ایشان رو نداشتید!
می‌تونم با دقت خوبی شاگردان ترم پیشم رو به دو دسته تقسیم کنم: بالای خیابون انقلاب و پایین خیابون انقلاب.
اونهایی که در بالای خیابون انقلاب زندگی می‌کردند، کم کار، تنبل، افاده‌ای و پر مدعا بودند و قتی که جلوی آینه صرف می‌کردند بیشتر از وقتی بود که جلوی کتابهاشون می‌گذروندند.
اونهایی که در پایین خیابون انقلاب زندگی می‌کردند، پرتلاش، کم مدعا، درسخوان و باهوش بوند. احتمالاً آینهء خانه را هم پشت یک قفسه کتاب دفن کرده بودند!

پنجشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۶

عشق استرنبرگ

صمیمیت، هوس و اراده عشق را می‌سازند. بود یا نبود هر یک شدت عشق را تعیین می‌کند.
اگر تنها اراده وجود داشته باشد و دو نفر با هم باشند بدون آنکه چاذبهء فیزیکی و صمیمیتی درکار باشد این یک عشق توخالی است که به خاطر چیزهایی مثل پول و ظاهر و فرزندان وجود دارد. اگر تنها هوا و هوس در کار باشد، یک عشق بی‌پایه و اساس است که شبی بیشتر دوام ندارد و اگر تنها صمیمیت در بین باشد، تنها یک رابطهء دوستانه است.
حالا بریم سر وقت انتخابهای دو از سه. اگر در رابطه‌ای تنها هوس و اراده وجود داشته باشند، این یک عشق هالیوودی است که چندان دوام ندارد چون صمیمیتی در کار نیست. اگر صمیمیت و هوس وجود داشته باشد، این یک عشق رمانتیک است و دستمایهء داستانهای بسیار. اگر صمیمیت و اراده وجود داشته باشند بدون اینکه میل جسمی در کار باشد، این یک عشق دوستانه است مثل عشق مادر و فرزند.
و اما اگر در یک رابطه هر سه عنصر حاضر باشند، این یک عشق کامل است.

آنچه خواندید نظریهء عشق استرنبرگ بود. حالا به عنوان مشق، دوستان و آشنایان را لیست کنید و ببینید که در این رابطه‌ای که دارید کدام یک از این عناصر وجود دارند.
هیچوقت، تحت هیچ شرایطی و به هیچ عنوان هنگام رانندگی حتی موبایلتون رو لمس هم نکنید. زیرا که ممکن است جاده بپیچد، اما شما نپیچید و باک پر خالی گردد ...

جمعه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۶

زنگ تبرج

مردان با حیای ایرانی هنگامی که چشمانشان به سیمای پریچهره‌ای می‌افتد، متبرج می شوند. آنها که از این تبرج خود بس شرمگین گشته اند، از شدت شرم و خجالت سر خود پایین می‌گیرند. این درست لحظه‌ای است که نگاهشان به چکمه‌های آن پریچهره می‌افتد.
در طول سالیان سال، و بعد از تکرار این حادثه به دفعات، این مردان با عفت، شرطی می‌شوند. به طوریکه با دیدن کفش، چکمه و یا حتی جوراب، خود به خود متبرج گردیده ولو اینکه چکمه به پای عجوزه‌ای پیر و یا در ویترین مغازه ای باشد.

نکته: آزمایش معروفی هست که در آن آزمایش زنگی را به صدا در می‌آوردند و سپس به سگی غذا می‌دادند. بعد از تکرار فراوان این عمل، سگ نسبت به صدای زنگ شرطی ‌شد. به طوریکه تنها با شنیدن صدای زنگ حتی بدون وجود غذال هم اسید معده‌اش زیاد می‌شد.

پنجشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۶

ماهرویان پیشرفته، عفریته‌های پس‌رفته

برای پیشرفت نیاز به دمکراسی است. برای داشتن دمکراسی نیاز به صبر و تحمل و منطق و آرامش و تحمل مخالف است. تنها مردانی با تستسترون پایین دارای این خصوصیات هستند. اما مردانی که تستسترون پایین دارند، میل چندانی به زنان ندارند. بنابراین حداکثر به یک همسر اکتفا می‌کنند یا حتی ممکن است بدون همسر بمانند. در نتیجه زندگی برای زنان این سرزمینها رقابتی خواهد بود. این رقابت در طول سالیان باعث به وجود آمدن نسلی از زنانی زیباتر می‌شود. و این زیبارویان نیز تمام تلاش خود را می‌کنند تا جذاب‌تر به نظر آیند تا نسلشان منغرض نشود.

در یک کشور نه چندان پیشرفته، دمکراسی وجود ندارد. کسی تحمل دیگری ندارد. صبر و تحمل و منطق و آرامش بی‌معنی هستند. مردان این سرزمینها خشن هستند و خشونت نشانهء میزان بالای تستسترون در خون است. از طرفی تستسترون میل به زنان افزایش می‌دهد تا جاییکه اینگونه مردان با دیدن چکمه‌ای متبرج گشته. این میل بالا به زنان منجر به چند همسری می‌شود و در سرزمینی که چند همسری رایج باشد، یک زن تنها به خاطر زن بودنش می‌تواند همسری داشته باشد و از آن همسر فرزندان فراوان. بنابراین نیازی ندارد که زیبا و جذاب باشد.

نکتهء یک: کامل با fit فرق دارد. انتخاب طبیعی باعث تکامل نمی‌شود فقط باعث رسیدن به fitness بالاتری می‌شود.
نکته دو: انسان موجود دو جنسی است. انتخاب طبیعی در یک موجود دو جنسی خیلی سریع صورت می‌گیرد. در حقیقت انتخاب طبیعی در فرایند انتخاب همسر انجام می‌شود.

چهارشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۶

A life for sale

While you are looking at this photo, please assume that the song -- A life for rent-- is played in the ambient. This photo was taken today at The 5th Tehran Sculpture Biennial, Tehran Museum of Contemporary Art. You are strongly advised to attend the exhibition as soon as possible for this is the last week.

شنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۶

ملق و جفتک تحت میکروسافت

اگر دانشگاه شما هم سیستم آموزشی و اداری و ملق زدن و جفتک انداختنش کامپیوتری شده، شما هم دارید گلوتون رو پاره می‌کنید که «تو رو خدا تحت لینوکس هم اجرا بشه که من رو کامپیوترم ویندوز ندارم» اما کسی گوشش بدهکار نیست، یک سر به این بزنید که کمکتون می‌کنه بی درد سر مرورگر اینترنت ماکروسافت رو تحت لینوکس نسب و اجرا کنید.

در ضمن، من یک سری چهارتایی دی وی دی دبین دارم که نزدیک یک ماه از عمرش گذشته. خواستید خبرم کنید.

جمعه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۶

"Well into my procreating years I am, so far, voluntarily childless, having squandered my biological resources reading and writing, doing research, helping out friends and students, and jogging in circles, ignoring the solemn imperative to spread my genes. By Darwinian standards I am a horrible mistake, a pathetic loser, not one iota less than if I were a card-carrying member of Queer Nation. But I am happy to be that way, and if my genes don't like it, they can jump in the lake."
Steven Pinker, How the Mind Works