دوشنبه، دی ۰۵، ۱۳۹۰

شکوفه‌های هلو

کیفت کوکه، سرحالی، دنیا به کامته، البته به کامت که نیست، فکر می‌کنی به کامته، چون خوشحالی،  چون سرحالی، ایده‌های باحال تو کله‌ات شکوفه می‌زنن، شکوفه بارون می‌شی، مثل شکوفه‌های هلو تو این کارتون ژاپنی‌‌ها، شکوفه‌ها روی زمین پخشن، عین تیکه‌های پازل که باید مرتبشون کنی، حس می‌کنی تمام تیکه‌های پازل‌های زندگی‌ات رو داری، فقط باید بچینیشون کنار هم. 
می‌ری سر سمینار، زور می‌زنی که بفهمی، اما نمی‌فهمی، با اینکه سمینار به زبون مادریته، به زبون مادری که نه، فقط فعل‌های کمکیش به زبون مادریته، هیچی نمی‌فهمی، غصه‌ات میشه، دلت می‌گیره، باد میاد و شکوفه‌های هلو رو می‌بره، حس می‌کنی کله‌ات جرقه می‌زنه، مثل یک تلوزیونی که روش آب ریختن، خاموش میشه، حال و حوصله هیچ کاری رو نداری، حتی خوابیدن، زور می‌زنی که تمرکز کنی، آهان، درست شد،‌ با دقت گوش می‌دی، «در این روشی که ما استفاده قردیم شنقا وطهدق شسه دس هقلق شطه د طه دهقد ساشهص لهج هفاظع وقهطات شهشت لچنظه هویشها حشپو سیهط کخفتط شسهفق نبال دنلها نشغ وزه  سعضال شعلی شسه لاهشات شسعو نلگظو ا ش آی تنهفق شووله وشهف لاهش ومفعش عچ نشهفق لشع نششه فهات هضه نسه تشهلف شتوه هلن شسه ضاتل هشت یت فعن نسه حعق دشت شه نن نسع اساعض نبع تسه ضغعهبا نسات تهشسخ تسه نسعل گشهرظطپ عف نونس شتو یه وبضص هسس نبغ ظه جنن قفه سته پحو پتف تشه ته سه ضص نسه ته سها جظه نتل وه اهس نه تهس کهض هتسی نلع شس تهع تش نی نشس قعظ ....