صدام هم اعدام شد. ولی خیلی زود بود. باید زنده میماند و بابت دانهدانهء زندگیهایی که گرفته بود محاکمه میشد. صدام فقط صدام نبود. صدام یک شاهد بود. صدام یک مدرک بود. صدام یک تکه تاریخ بود. هرچند ننگبار، اما نباید به این راحتی پاک میشد تا اینکه خیلیها نفس راحتی بکشند.
و به قول کاساندرا، لذت خوندن کتاب خاطرات صدام خیلی بالاتر از لذت اعدامش است. ولی خوب کی حال داره توی این مملکت کتاب خاطرات بخونه، اونم مال صدامش رو.
به یک چهرهء مرکب از صدام حسین نگاهی بیاندازید.
شنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۵
جمعه، دی ۰۸، ۱۳۸۵
پنجشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۵
Is there any tomorrow?
Somewhere close to University of Tehran. I do not remember the exact date, I can say only that it was about last year and was freezing cold.
سهشنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۵
یلدا بازی
مریم من را به این بازی بامزهء شب یلدا فرا خواند. من هم شما را در این شبهای دراز شریک رازهای مگویم میکنم. بعد هم پنج نفر را دعوت به این کار میکنم.
۱- باید اعتراف کنم که بازی کردن رو خیلی دوست دارم و به نظرم از درس خوندن و کار کردن خیلی بهتره و توی اون شهربازی هم خیلی خیلی خوش گذشت. به خر شدنش هم میارزید. اونهم در این دور و زمونه که نونِ یک خرِ سخنگو، بیشتر از نونِ یک دکتریِ فیزیکِ سخنگو تو روغنه.
۲- همیشه از دست این کارلو کلودی شاکی بودم که چرا برایم یک دوست دختری، معشوقی چیزی توی داستان نگذاشته. البته نمیشه خیلی بهش ایراد گرفت آخه بیچاره یک دویست سالی فکرش قدیمیه و از این روزگار ما چیزی نمیفهمه. بنابر این تصمیم گرفتم خودم داستان نویس بشم و داستانم رو از سر بنویسم. مثلاً برای پریِ مهربون یک دختر بگذارم که دست بر قضا عاشق من میشه. اما من متوجه نمیشوم و دلش رو میشکنم ...
۳- به نظرم همهء دماغ عملیها دروغگو هستند. برای اینکه مثل من دروغ گفتند و دماغشون بزرگ شده و بعد مجبور شدند که بروند و دماغشون رو عمل کنند تا معلوم نشه که دروغ گفتند.
۴- این که نمیتونم دروغ بگم یک عقده شده برام. تا میخواهم لب به یک دروغ تر کنم، سریع این دماغه آنچنان بزرگ میشه که لو میرم. آخه چرا دیگران به راحتی مثل کیشمیش خوردن دروغ میگویند، اما من نمیتونم؟
۵- و اما آخرین مورد. که مهمترین هم هست. چون خودت میدونی چیه، من چیزی نمیگم. بهتره بقیه هم چیزی ندونند برای خودت بهتره.
پنج نفری که به این بازی دعوت میکنم: امیرعلی، یرآلما، روشنتاب، ذهن من، ذهنیات من.
۱- باید اعتراف کنم که بازی کردن رو خیلی دوست دارم و به نظرم از درس خوندن و کار کردن خیلی بهتره و توی اون شهربازی هم خیلی خیلی خوش گذشت. به خر شدنش هم میارزید. اونهم در این دور و زمونه که نونِ یک خرِ سخنگو، بیشتر از نونِ یک دکتریِ فیزیکِ سخنگو تو روغنه.
۲- همیشه از دست این کارلو کلودی شاکی بودم که چرا برایم یک دوست دختری، معشوقی چیزی توی داستان نگذاشته. البته نمیشه خیلی بهش ایراد گرفت آخه بیچاره یک دویست سالی فکرش قدیمیه و از این روزگار ما چیزی نمیفهمه. بنابر این تصمیم گرفتم خودم داستان نویس بشم و داستانم رو از سر بنویسم. مثلاً برای پریِ مهربون یک دختر بگذارم که دست بر قضا عاشق من میشه. اما من متوجه نمیشوم و دلش رو میشکنم ...
۳- به نظرم همهء دماغ عملیها دروغگو هستند. برای اینکه مثل من دروغ گفتند و دماغشون بزرگ شده و بعد مجبور شدند که بروند و دماغشون رو عمل کنند تا معلوم نشه که دروغ گفتند.
۴- این که نمیتونم دروغ بگم یک عقده شده برام. تا میخواهم لب به یک دروغ تر کنم، سریع این دماغه آنچنان بزرگ میشه که لو میرم. آخه چرا دیگران به راحتی مثل کیشمیش خوردن دروغ میگویند، اما من نمیتونم؟
۵- و اما آخرین مورد. که مهمترین هم هست. چون خودت میدونی چیه، من چیزی نمیگم. بهتره بقیه هم چیزی ندونند برای خودت بهتره.
پنج نفری که به این بازی دعوت میکنم: امیرعلی، یرآلما، روشنتاب، ذهن من، ذهنیات من.
دوشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۵
دوشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۵
رأی گیری به نوعی دیگر
این سیستمی که در ایران استفاده میشود، سیستم اکثریت مطلق است. هر کسی که اکثریت مطلق آرا را بدست آورد، انتخاب میشود. این روش برای انتخاب رییس جمهور منطقی به نظر میرسد. رییس جمهور یک نفر است و آن یک نفر باید نمایندهء اکثریت باشد. نمیشود که یک رییس جمهور داشته باشیم شصت درصد اصولگرا باشد و چهل درصد اصلاح طلب.
اما در مورد مجلس و شوراها این موضوع صدق نمیکند. در مجلس و شوراها تعداد نمایندگان زیاد است. بنابراین میتوان انتظار داشت که مجلس انعکاسی از سلایق درون جامعه باشند. مثلاً اگر شصت درصد مردم حامی اصولگرایان هستند و چهل درصد طرفدار اصلاحات، باید نسبت این نمایندگان در مجلس به همین منوال باشد. در ازای هر شش نمایندهء اصولگرا چهار نمایندهء اصلاح طلب. منتهی با شیوه رای گیری کنونی، به این نتیجه نخواهیم رسید. اصولگرایان اکثریت مطلق دارند در نتیجه تقریبا به صورت یکدست پیروز خواهند شد و بیشتر از سهمشان نماینده خواهند داشت. مجلسها و شوراهای همواره یکدست گذشته چه اصولگرا چه اصلاح طلب، این را به خوبی نشان میدهد.
این یک مشکل حل ناشدنی نیست. یک راه حل که شاید خیلی نزدیک به روش کنونی باشد، سیستم حزبی با فهرست باز هست. در این روش، هر حزب یک فهرست از کاندیداها اعلام میکند. کاندیداهای مستقل را هم میتوان به عنوان حزبهای تک نماینده معرفی کرد. بعد به روش کنونی رای گیری صورت میگیرد، یعنی اینکه میرویم به یک تعداد نماینده مستقل از حزبهایشان رای میدهیم. دقیقاً مثل همین انتخابات گذشته. هر نماینده یک تعداد رای میآورد که رتبهاش را در لیست حزبش مشخص میکند. هر حزب هم در مجموع تعدادی رای میآورد که سهم آن حزب را از صندلیهای مجلس مشخص میکند. در پایان کار هم هر حزب صندلیهای بدست آوردهاش را به ترتیب رتبهء نمایندگان در لیستش پر میکند.
خاصیت این روش این است که میتوان آن را روی نتایج انتخابات جاری بکار برد و دید که حاصل چقدر فرق خواهد کرد.
اما در مورد مجلس و شوراها این موضوع صدق نمیکند. در مجلس و شوراها تعداد نمایندگان زیاد است. بنابراین میتوان انتظار داشت که مجلس انعکاسی از سلایق درون جامعه باشند. مثلاً اگر شصت درصد مردم حامی اصولگرایان هستند و چهل درصد طرفدار اصلاحات، باید نسبت این نمایندگان در مجلس به همین منوال باشد. در ازای هر شش نمایندهء اصولگرا چهار نمایندهء اصلاح طلب. منتهی با شیوه رای گیری کنونی، به این نتیجه نخواهیم رسید. اصولگرایان اکثریت مطلق دارند در نتیجه تقریبا به صورت یکدست پیروز خواهند شد و بیشتر از سهمشان نماینده خواهند داشت. مجلسها و شوراهای همواره یکدست گذشته چه اصولگرا چه اصلاح طلب، این را به خوبی نشان میدهد.
این یک مشکل حل ناشدنی نیست. یک راه حل که شاید خیلی نزدیک به روش کنونی باشد، سیستم حزبی با فهرست باز هست. در این روش، هر حزب یک فهرست از کاندیداها اعلام میکند. کاندیداهای مستقل را هم میتوان به عنوان حزبهای تک نماینده معرفی کرد. بعد به روش کنونی رای گیری صورت میگیرد، یعنی اینکه میرویم به یک تعداد نماینده مستقل از حزبهایشان رای میدهیم. دقیقاً مثل همین انتخابات گذشته. هر نماینده یک تعداد رای میآورد که رتبهاش را در لیست حزبش مشخص میکند. هر حزب هم در مجموع تعدادی رای میآورد که سهم آن حزب را از صندلیهای مجلس مشخص میکند. در پایان کار هم هر حزب صندلیهای بدست آوردهاش را به ترتیب رتبهء نمایندگان در لیستش پر میکند.
خاصیت این روش این است که میتوان آن را روی نتایج انتخابات جاری بکار برد و دید که حاصل چقدر فرق خواهد کرد.
یکشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۵
جریمه
استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان استخوان
شنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۵
تنها چند ثانیه
داشتم میرفتم بر فراز بلندیهای مشرف به شهر که دیدم آن دخترک از دور به سمتم میدود. صورتش پر خون بود و استخوان دست راستش بیرون زده بود که حکایت از یک شکستگی دردناک داشت. اما اینهمه درد چیزی نبود در برابر آنچه که اتفاق افتاده بود. با دست چپش که سالم مینمود سیلیای به گوشم نواخت. بعد هم با پایِ راستش لگدی در میان پاهایم نشاند. از درد به خود پیچیدم و چمباتمه زدم که یک کف گرگی بر پیشانیم کوفت و من به پشت برروی زمین افتادم. اما زمینی زیرم نبود. البته بود، اما صد متری پایین تر بود. تنها چند ثانیهای وقت داشتم تا به آنچه که کردهام فکر کنم و چند ثانیهای وقت داشتم تا به آنچه که نکرده ام فکر کنم. اما ترجیح دادم که به هیچ چیز فکر نکنم و تنها از این چندثانیه باقی مانده لذت ببرم. پس به صورتِ زیبایِ نه چندان معصوم او خیره شدم که لحظه به لحظه کوچکتر میشد و با لبخندی نیشدار به من مینگریست. بیچاره نمیدانست که زندگیش در دستان من است و همینکه ضرباتی را الان وارد میکنم متوقف کنم او و دنیایش هردو متوقف خواهند شد. پس من آخرین ضربه را وارد کردم.
جمعه، آذر ۲۴، ۱۳۸۵
یک اپسیلون فریاد
من به معجزه اعتقاد ندارم. اتفاق نمیافتد، و اگر هم اتفاق بیافتد، همه چیز را به هم خواهد ریخت. چیزی که من اعتقاد دارم، حرکت تدریجی است. یک ذره و فقط یک ذره بهتر برای من کافی است. همانطور که یاسر میگوید، همانطور که حامد میگوید.
پنجشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۵
Trapped
اگر فکر میکنید که خاتمی و احمدینژاد سر و ته یک کرباس هستند و اگر فرقی میان احمدینژاد و کرباسچی یا احمدینژاد و قالیباف نمیبینید، خوب نمیبینید دیگه!
همین نکته به به روایت مشهدی.
همین نکته به به روایت مشهدی.
دوشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۵
رییس جمهور و خطای گرد کردن
- نان گران شدهاست. نان را ارزان میکنیم تا مردم راضی شوند. هرچند نانواها ناراضی خواهند شد، اما چون تعدادشان کم است، ایرادی ندارد.
- میوه گران شده است. میوه را ارزان میکنیم تا مردم راضی شوند. هر چند کشاورزان ناراضی خواهند شد، اما چون تعدادشان کم است یرادی ندارد.
- شهریه دانشگاه آزاد را کم میکنیم تا مردم راضی شوند. هرچند که استادانش ناراضی خواهند شد، اما چون تعدادشان کم است، ایرادی ندارد.
- نرخ کرایه تاکسی زیاد است. کمش میکنیم تا مردم راضی شوند. هرچند که رانندگان تاکسی ناراضی خواهند شد. اما چون تعدادشان کم است ایرادی ندارد.
- شهریه مدارس غیر دولتی زیاد است. کمش میکنیم تا مردم راضی شوند. هرچند که معلمان ناراضی خواهند شد. اما چون تعدادشان کم است، ایرادی ندارد.
- چادر مشکی گران است. تعرفه واردات را بر میداریم تا مرد راضی شوند. هرچند که نساجان ناراضی خواهند شد، اما چون تعدادشان کم است، ایرادی ندارد.
- و غیره
شنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۵
پیوندِ چهرهها
بروید این را ببینید و لذتش را ببرید. دوستانتان را هم از دیدن این پدیده بی نسیب نگزارید.
سهشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۵
معمایِ قدیمی
این بازیهایی آسیایی یک معمای قدیمی رو برای من زنده کرد. چرا رقابت شطرنج خانمها و آقایان جدا است؟
یکشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۵
اشتراک در:
پستها (Atom)