پنجشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۷

نیمهٔ پر بی برقی

جلوی نونوایی وایستادیم که برم چندتا نون بخرم. صف نداشت. یک عالمه نون روی میز کنار تنور جمع شده بود. نونها کوچیک‌تر و زخیمتر از معمول بودند. شاطر گفتش که برق رفته و خمیر مونده بود. اگه نون رو بازتر و نازکتر می‌کرد پاره می‌شد. با اکراه یک پنج شیش‌تایی برداشتم و به ماشین برگشتم. توی ماشین یک تیکه نون گذاشتم دهنم و یک تیکه هم برادرم برداشت. به هم نگاهی کردیم و من دوباره پیاده شدم. رفتم یک بیست سی‌تا دیگه نون گرفتم. دفعهٔ دیگه خواستم نون بگیرم باید نگاه کنم ببینم کدوم لواشی برقش رفته بوده، برم از همون نون بگیرم.

دوشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۷

پدرسوخته

خیلی دوست دارم بدونم کدوم پدرسوخته‌ای همسایمونه که برقامون نمیره. هر کی هست خدا عمرش بده!

یکشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۷

مُچش رو بگیر!

می‌ری بالا سر ماشینت می‌بینی که شیشه‌اش شکسته و دستگاه پخش صدات نیست. نمیشه که برای هر ماشین یک پلیس گذاشت چشمت کور دندت نرم می‌خواستی برش داری تا دزد نبره. اما یک کار هم میشه کرد، میشه یک پلیس بیاد و یک دستگاه پخش گرون قیمت رو به عنوان طعمه بزاره توی ماشین و یک جایی همون دور و برها قایم بشه. بعد که آقا دزده اومد سر وقتش، شیشه رو شکست و دستگاه رو برداشت مچش رو بگیره. این دزده احتمالاً این کار رو قبلاً هم کرده، احتمالاً مال خرهای مربوطه رو هم می‌شناسه.
این دام رو میشه جاهای دیگه هم پهن کرد، مثلاً یک بازرس به شکل و شمایل یک ارباب رجوع پاشه بره یک اداره و یک درخواست عجیب و غریب غیر قانونی بکنه. بعد هم به کارمند پیشنهاد یک رشوهٔ چرب و نرم بده تا کارش رو راه بندازه. کارمند از همه جا بی‌خبر هم رشوه رو قبول می‌کنه و در تله می‌افته.
به نظر شیوهٔ جالبیه در جلوگیری از جرمهایی که به سختی میشه جلوی مجرم رو گرفت. اما من با اینکار یک مشکل کوچیک فلسفی دارم.

دوشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۷

اعجاب راستگرد

حتماً می‌دانید که در کشور ما برای دور زدن در میادین در خلاف جهت عقربه‌های ساعت دور می‌زنند. و این مسئله باعث کاهش آمار تصادفات در ایران شده است.

شنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۷

فیس بوک

بالاخره فیس بوک جاهایی رو هم که ما درس خونده بودیم به لیست شبکه‌هاش اضافه کرد. حالا میشه اجازه‌های افراد شبکهٔ بی‌در و پیکری مثل ایران رو محدود کرد، اما به همکلاسیها اجازه داد که بیشتر فضولی بکنند.

دوشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۷

Where is down town in Tehran?



So you can go there "When you're alone
And life is making you lonely,
You can always go downtown
When you've got worries,
All the noise and the hurry
Seems to help, I know, downtown ..."

شنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۷

ارفاق

- استاد، من این ترم درسهای تقارنهای نامتقارن و تحلیلهای بی‌ربط رو افتادم. اگه ممکنه شما کمی در نمرهٔ درس بی‌نظمی‌های منظم من ارفاق کنید.
- ببین، تو اگه هر دو درس تقارنهای نامتقارن و تحلیلهای بی ربط رو بیست هم می‌شدی، این دلیل نمی‌شد که من نمرهٔ اضافه‌تری در درس بی‌نظمی‌های منظم به تو بدهم. حالا چه برسد به اینکه هر دو درس رو هم افتادی.