جمعه، آبان ۱۱، ۱۳۸۶

وقتی که بازنشسته شدید چه می‌کنید؟

فرض کنید که به هرچه که می‌خواستید رسیده‌اید و وقت بازنشسته شدنتان است تا با پس اندازی که دارید از ده سال باقی ماندهء عمرتان لذت ببرید. چه می‌کنید؟

پی‌نوشت: با این میشه یکی از این بازی وبلاگی ها هم راه انداخت. اما حسش نیست.

۷ نظر:

ناشناس گفت...

تو بگو فردا می خوای چی کار کنی! من نمی دونم! البته ما (من و فرنوش) یک لیست "ای کاش" داریم برای روزهای افسردگی مون! سعی کردیم تا جایی که می تونیم دست نیافتنی باشه که مبادا یه روز انجامش بدیم و دیگه هیچ آرزویی واسه بقیه ی زندگی نداشته باشیم!!

ناشناس گفت...

اين متن ابهام داره، منظور از- هرچه که می‌خواستید رسیده‌اید- چيه؟

دخترتو شوهر دادي، براش جهاز خريدي (يه خونه با وسايل كامل و يه ماشين مي خوادا) تازه هر روز با شوهر الدنگش دعوا ميكنه مياد خونه تو و آبقوره ميگيره- پسرت چي زنش دادي، خونه چي- بچش رو هر روز نمياره خونه شما؟ زنت چي، هي از پا درد و اوره و چربي ...... حرف نميزنه و آخره سر نمي خواد بر دبي تفريح!!! و تو بايد خرجشو بدي!!!

راستي خوت چي ، قندت بالا نيست، فشارت چي، مگه نشنيدي كه ميگن،

سن كه رسيد به پنجاه

فشار مياد به چند جا!!!!!!

حالا تو كه يه هفتاد سالو شيرين داري!!!!!!!

از همه مهم تر اصلا تونستي وام خونتو تمام كني؟؟؟


ولي ميدونم كه سعدي يه شعر قشنگ داره، كه شنيدم در دروران پيريش كفته

سعدي دو چيز خواهد در موسم زمستان

يك آفتاب رويي يك رو به آفتابي

Qasem گفت...

این پسره‌ی طبقه‌ی بالایی دلش حسابی خوش است ها و قاطی می‌زند٫ مگر نه؟

در جوانی‌ که چون پیرها رفتار کردیم. پیر شدیم بعد از بازنشستگی می‌ریم الواتی٫ چطوره؟

ناشناس گفت...

همين الانش كسي تحويلمون نميگيره واي به وقتي كه يه پير مرد هفتاد ساله هاف هافو شديممممممم

بريم الواتي!!!!!

Qasem گفت...

آهای پسری که از اون بالاها حرف می‌زنی. بیا پایین با هم هم سطح بشیم و حرف بزنیم. ببین گذشت آن زمانی که می‌گفتند آرزو که بر جوانان عیب نیست. حالا باید بگوییم آرزو که بر پیرها عیب نیست؟ هست؟

ناشناس گفت...

بستگی دارد بخواهیم چگونه زندگی کنیم. اگر مثلا خواسته باشیم موسسه علمی و پژوهشی پیشرفته ای تاسیس کنیم یا مالک یک شرکت طراحی جواهرآلات گرانبهاشویم یا چاه نفت یا معدن الماس بخریم یا حتی یک ِان. جی. اُ درزمینه حفظ محیط زیست تاسیس کنیم لابد ده سال آخر کلی مسئولیت داریم ووقت سر خاراندن هم نداریم. ولی اگر بخواهیم زندگی آرام و بی دردسری داشته باشیم و سرمان توی کارخودمان باشد آنوقت لابد آخرعمردوست داریم در یک روستای دورافتاده کشاورزی کنیم و کتاب بخوانیم؛ سازبزنیم و استراحت کنیم. البته احتمالا الآن دیگرامکان انتخاب نداریم.

ناشناس گفت...

سلام:)
زندگی:)