جمعه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۸

یک هدیه بی‌نظیر!

۷ نظر:

حوا گفت...

صادقانه بگم! حسودیم شد!

Unknown گفت...

پس متر سبزتون کجاس؟!

ناشناس گفت...

سلام
اصلا قابل شمارو نداشت.امیدواریم در آینده به دردتون بخوره و اینا.
نامه رو خوندید؟نظری راجع بهش ندارید؟

kia گفت...

سعی کردیم متناسب با شغل آیندتون باشه!امیدوارم به دردتون بخوره!

نازنین مقدم تبریزی گفت...

دکمه هاش مال لباسمه، زیپشم مال شلوارمه .وقتی رفتم خونه، مامانم کلی دعوام کرد. البته بقیۀ دوستان هم خیلی کمک کردند. بذارینش کنار اون روزبه. چرا هیچ چیز از کنفرانس ننوشتین؟ نا سلامتی کلی کار کردینا. اون روز اول کارگاه ها که شما اومدید و من و نرگس رو توجیه کردید که از این که نمیتونیم بریم کارگاه خانم حسن نیا، ناراحت نباشیم، اصلا انتظارش رو نداشتم که کسی توی اون موقعیت به حرفمون گوش کنه. چه برسه به اینکه باهامون کلی هم حرف بزنه. ازتون خیلی ممنونم.
موقع رفتن که بود، اومدم کنارتون وایسادم. با هاتون حرفی داشتم که چون شما داشتید حرف میزدید و دیرمون شده بود، نتونستم بگم. میخواستم بگم که من میخواهم سال بعد روزبه رو کامل بقل بکنم. بدون اینکه کسی اون سرش رو گرفته باشه. یعنی روزبه رو بگیرم. هدفم روزبه گرفتن نیست. هدفم انجام یه پروژۀ خیلی خوبه. پروژه ای که از قبلی ها بهتر باشه. امیدوارم که این اتفاق بیفته.

ناشناس گفت...

می گم نازنین با این حساب بین بچه های صبا دعوا می شه!سال دیگه هممون می خوایم با یه پروژه خوب بریم و اگه شد روزبه رو هم بگیریم!

Pinocchio گفت...

پس تهیه این هدیه هم یک جوری شبیه تدارک خود کنفرانس بوده!