سه‌شنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۲

کابوسِ جنگ

دیشب خواب دیدم که لباس آشخوری بر تن و تو پادگان آموزشی نیروی زمینی هستم. دستور می رسه که نیروی دریایی نیرو کم داره، ما باید بریم کمک.بخط میشیم جلوی در اسلحه خونه تا تفنگمون بگیریم و راه بیافتیم. تفنگ کم می یاد و من هم که آخر از همه بودم، بی تفنگ می مونم و من و همراه خودشون نمی برند. منم از خدا خواسته با قیافه ای ناراحت و دلی شاد، بر می گردم خونه.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

بابا پس کی از وبلاگ جدید؟