"There are, however, some costs associated with choosing such a partner for long-term relationship. Male height (e.g. Heald et al., 2003) and strength (Roy et al., 2002) are related to higher levels of testosterone (T), and high levels of T are associated with elevated reactive aggression (Benderlioglu et al., 2004). Since masculinity increases perceived dominance and aggressiveness (Perrett et al., 1998) it may negatively affect paternal investment. This is why one should expect that in less fertile phase of menstrual cycle or when choosing a long-term partner women might prefer men with less masculine features (Burnham et al., 2003, Gray et al., 2002 and Perrett et al., 1998)."
نمایش پستها با برچسب sociology. نمایش همه پستها
نمایش پستها با برچسب sociology. نمایش همه پستها
سهشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۶
جمعه، تیر ۲۲، ۱۳۸۶
گماشته
من از فلسفهء این مدلهای برپایهء گماشته* هستند سر در نمییارم. حرف حسابشون مثلا این است که از آنجایی که محلهء سیاهان و سفیدها در شهرها از هم جداست و مخلوط آب رو روغن هم از هم جدا هستند پس دینامیک حاکم بر اتمهای آب و روغن و سیاهان سفیدان یکی است.
*agent based model
دوشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۶
فیلسوفان آتنی و جنگجویان اسپارتی
در آتن نسبت جمعیت زنان به مردان کم بود. به این علت که خانوادهها علاقهای به پرورش فرزند دختر نداشتند. حتی خانوادههای ثروتمند حداکثر یک فرزند دختر پرورش میدادند. با توجه به این موضوع، عجیب نیست که مردان آتنی نسبت به هم تمایل داشتند. از سر ناچاری بوده. سقراط بیچاره هم در این بلاد بیزن خیلی شاهکار کرده بود که توانسته بود زنی پیدا کند که از او فیلسوف بسازد.
در آتن زنها از حقوق درست و حسابی برخوردار نبودند. اموال مردان بودند، پدر یا شوهر فرقی نمیکرد. حق کار و تحصیل نداشتند. لباسهای خیلی پوشیده بر تن میکردنند که چیزی در حدود چادر روبند بود.
اما در اسپارت این موضوع از هر لحاظ برعکس بود. زنان نسبت بیشتری از جمعیت را داشتند. زیرا که در آنجا زندگی برای مردان سخت بود و در جنگ و تمرینات نظامی کشته میشدند.
زنان اسپارتی مجبور بودند که در غیاب شوهران جنگجویشان کار کنند و عهدهدار همهء امور باشند. برای همین اجازهء کار داشتند. میتوانستند تحصیل کنند، شخصیتی مستقل از مردشان داشته باشند و آنگونه که دوست داشتند لباس بپوشند.
در آتن زنها از حقوق درست و حسابی برخوردار نبودند. اموال مردان بودند، پدر یا شوهر فرقی نمیکرد. حق کار و تحصیل نداشتند. لباسهای خیلی پوشیده بر تن میکردنند که چیزی در حدود چادر روبند بود.
اما در اسپارت این موضوع از هر لحاظ برعکس بود. زنان نسبت بیشتری از جمعیت را داشتند. زیرا که در آنجا زندگی برای مردان سخت بود و در جنگ و تمرینات نظامی کشته میشدند.
زنان اسپارتی مجبور بودند که در غیاب شوهران جنگجویشان کار کنند و عهدهدار همهء امور باشند. برای همین اجازهء کار داشتند. میتوانستند تحصیل کنند، شخصیتی مستقل از مردشان داشته باشند و آنگونه که دوست داشتند لباس بپوشند.
شنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۵
والنتاین، سپندارمذگان، یوم العشاق* و حقیقت پشت ماجرا
تا نام والنتاین را ببری همه خیلی زود داستان والنتینوس قدیس را برایت تعریف میکنند. ولی خوب مثل باقی سنتهایی که در اروپا وجود دارد، این یکی هم به دوران باستان باز میگردد و مثل هر سنتِ باستانی، ریشه در طبیعت دارد. تنها رنگ و بوی مذهبی به خود گرفته تا نابود نشود.
قدیمیترین افسانهء بر میگردد به فرهنگ یونانی که گویا در این ایام خدای خدایان زئوس با هرا خواهرش ازدواج میکند. ولی آن چیزی که به والنتاین نزدیکتر است، جشن لوپرلیکا و لاتاری ازدواج** است. در روم باستان رسم بوده است که در این روز مردان و زنان مجرد گرد هم جمع میشدند. زنان نامهایشان را در کوزهای میریختند و بعد مردان این نامها را بیرون میکشیدند. زوجهای حاصل آن روز با هم میگذراندند که در خیلی از مواقع هم منجر به ازدواج میشد.
بعد از گرویدن رومیان به مسیحیت، کلیسا که اصولاً گویا با ازدواج مشکل بنیادی دارد این بساط را بر میچیند. اما بعداً که آب و رنگ مذهبی پیدا میکند، دیگر کلیسا مخالفتی نمیکند.
معمولاً سنتهایی به این قدمت که دست بر قضا در چند فرهنگ مختلف هم یافت میشوند (مانند سپندارمذگان) ریشه در طبیعت انسانها دارند. در این موقع از سال، هوا کم کم گرم میگرد، غذا فراوان میشود و این شرایط مناسب دست کم تا نه ماه بعد ادامه خواهد داشت. و خلاصه اینکه در این روزها نمیتوان صدای جیک جیک گنجشکها را شنید و ساکت ماند.
این یک مناسبت طبیعی است که مستقل از فرهنگ، دین یا ملیت میباشد. حالا شما هم میتوانید رنگ و بوی غربی به آن بدهید یا اینکه میتوانید ملی بنامیدش و یا حتی رنگ و بوی مذهبی به آن ببخشید. تنها مهم این است که این نیاز طبیعی پذیرفته شود و با آن جنگ نکنیم که زورمان به طبیعت نمیرسد. این نیاز طبیعی منافاتی هم با اسلام ندارد که هیچ، به آن توصیه همه شدهایم مشروط به اینکه حریمها را رعایت کنیم.
* این نام من در آوردی است.
** لاتاری همان ارمغان بهزیستی خودمان است.
قدیمیترین افسانهء بر میگردد به فرهنگ یونانی که گویا در این ایام خدای خدایان زئوس با هرا خواهرش ازدواج میکند. ولی آن چیزی که به والنتاین نزدیکتر است، جشن لوپرلیکا و لاتاری ازدواج** است. در روم باستان رسم بوده است که در این روز مردان و زنان مجرد گرد هم جمع میشدند. زنان نامهایشان را در کوزهای میریختند و بعد مردان این نامها را بیرون میکشیدند. زوجهای حاصل آن روز با هم میگذراندند که در خیلی از مواقع هم منجر به ازدواج میشد.
بعد از گرویدن رومیان به مسیحیت، کلیسا که اصولاً گویا با ازدواج مشکل بنیادی دارد این بساط را بر میچیند. اما بعداً که آب و رنگ مذهبی پیدا میکند، دیگر کلیسا مخالفتی نمیکند.
معمولاً سنتهایی به این قدمت که دست بر قضا در چند فرهنگ مختلف هم یافت میشوند (مانند سپندارمذگان) ریشه در طبیعت انسانها دارند. در این موقع از سال، هوا کم کم گرم میگرد، غذا فراوان میشود و این شرایط مناسب دست کم تا نه ماه بعد ادامه خواهد داشت. و خلاصه اینکه در این روزها نمیتوان صدای جیک جیک گنجشکها را شنید و ساکت ماند.
این یک مناسبت طبیعی است که مستقل از فرهنگ، دین یا ملیت میباشد. حالا شما هم میتوانید رنگ و بوی غربی به آن بدهید یا اینکه میتوانید ملی بنامیدش و یا حتی رنگ و بوی مذهبی به آن ببخشید. تنها مهم این است که این نیاز طبیعی پذیرفته شود و با آن جنگ نکنیم که زورمان به طبیعت نمیرسد. این نیاز طبیعی منافاتی هم با اسلام ندارد که هیچ، به آن توصیه همه شدهایم مشروط به اینکه حریمها را رعایت کنیم.
* این نام من در آوردی است.
** لاتاری همان ارمغان بهزیستی خودمان است.
پنجشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۵
آیا هوش زیباست؟
هوش یک مزیت تکاملی است. انسانهای باهوشتر شانس بقای بالاتری دارند. زیرا که میتوانند خودشان را با شرایط بهتر وقف دهند و فرزندان بیشتر و سالمتری بزایند (البته به غیر از یک سری استثنائات).
از طرفی هر آنچه که برای ما بهتر است به چشم ما زیباتر میآید. مثلاً یک زن با اندام متناسب جذابتر از زنی چاق است. دست بر قضا، چاقی علامت سلامت جسمانی نیست و معمولاً ا فراد چاق به مراتب بیشتر از افراد لاغر در معرض بعضی بیماری هایی مثل ناراحتیهای قلبی هستند. در نتیجه شانس بقای خودشان و فرزاندانش ممکن است کمتر باشد. یا مثال مردانهاش، مردهای ورزیده ممکن است جذاب تر بنظر برسند. این ورزیدگی علامت سلامت و قدرت جسمانی است که خود به خود شانس بقا را افزایش میدهند. چنین مردی صاحب فرزندانی سالم و قوی خواهد شد و به خوبی از آنها مراقبت و نگهداری خواهد کرد.
حالا سوال من این است که آیا هوش بیشتر باعث میشود که یک شخص جذابتر یا زیباتر بنظر آید همانطور که تناسب اندام زیبا است؟
دوشنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۵
مالیات بر ابتری
در این دوره زمانه اگر پیر و از کار افتاده شوید، نهادهای اجتماعی دستتان را میگیرند و به شما حقوق باز نشستگی پرداخت میکنند. منابع اینکار از کجا میآیند؟ از مالیاتی که دیگران پرداخت میکنند. یعنی اینکه از حقوق من که کار میکنم، کم میکنند و به پیرمردی که نمیتواند کار کند حقوق بازنشستگی میدهند. از آنجایی که قرار است وقتی که من هم بازنشسته شدم همین حقوق را دریافت کنم، این یک معامله خوب و سودمند برای من هم هست. و از طرفی چون همهچیز به خودی خود خوب و مرتب است من هم به عصایِ دستِ دورانِ پیری نیازی نخواهم داشت و با توجه به دردسرهای فراوان تربیت فرزند، ترجیح میدهم پول مربوطه را در جیب بگزارم و وقت مربوطه را هم به خوشی بگزرانم.
اما اگر در آینده کسی نبود که کار کند تکلیف چیست؟ چه کسی باید کار کند تا من بخورم؟ باید یک مکانیزمی ساخته شود تا فرقی بین علیرضا و حامد قدوسی بگزارد. مثلا حامد باید مالیات بیشتری بپردازد.
پینوشت: چقدر شبیه تجارت هرمی شد!
اما اگر در آینده کسی نبود که کار کند تکلیف چیست؟ چه کسی باید کار کند تا من بخورم؟ باید یک مکانیزمی ساخته شود تا فرقی بین علیرضا و حامد قدوسی بگزارد. مثلا حامد باید مالیات بیشتری بپردازد.
پینوشت: چقدر شبیه تجارت هرمی شد!
پنجشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۵
گرافِ صومعه

ساموئل سمپسون برای پایانامه دکتریش به یک صومعه میرود و روابط بین راهبان را بررسی میکند. در همین زمان، مجمع واتیکان شماره دو تغییراتی در آیین مسیح ایجاد میکند که زندگی راهبان را تغییر میدهد. واضح است مثل هر وقت و هر جای دیگری، دو دستگی ایجاد میشود. بعضیها شیوههای گذشته را ترجیح میدهند و برخی دیگر طرفدار تغییرات هستند. این چند دستگی را در شکل میتوانید ببینید. طبیعی است که بین این دستهها هم در گیریهایی پیش میآید که باعث میشود عدهای اخراج شوند و عدهای با پایِ خودشان صومعه را ترک کنند.
کار قشنگی است که الان به عنوان یک مثال استفاده از شبکهها (گرافها) در علوم اجتماعی استفاده میشود، دادههای عجیب و غریبی هم ندارد.
وقتی آدم کارهایی مانند این را میبیند، میفهمد که جامعهشناسی هم مانند فیزیک و شیمی است. منتهی بجای کار کردن با موجودات بیروحی مثل الکترونها با جانورِ هیجان انگیزی به نام انسان سر و کار دارد.
در این شکلی که میبینید، هر دایره یک راهب است و خطها رابطهء بین راهبان را نشان میدهند. روی شکل کلیک کنید تا شبکه را در زمانهای مختلف، قبل و بعد از تغییرات، ببینید.شکل را از اینجا برداشتم.
یکشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۵
فرایند تکاملیِ دین: پلیس مجانی
مهدی به نقل از هژیر به نقل از دانیل دِنِت مطلبی در بارهء فرایند تکاملِ دین نوشته است. سوال اینست که مزیتِ تکاملیِ دین برایِ دینداران چی بوده که اینطور فراگیر شده است و پاسخ ذکر شده اینست که لازم نیست مزیتِ تکاملی برایِ دین وجود داشته باشد. دین قابلیتِ این را دارد که خود را تکثیر کند بدونِ اینکه نفعی به دینداران برساند. چون یک فرد دیندار از همه چیزش به خاطر گسترشِ ارزشهای دینیاش میگذرد.
اما استدلالهای دیگری هم وجود دارد که میگویند دین برای دینداران فایده دارد. مثلا اینکه دین شیوهای است برای ارزشگزاری اصول اخلاقی و وادار کردن مردم به پیروی از آنها. خدایی وجود دارد و نامه اعمالی و بهشت و جهنمی. اگر انسان خوبی باشید به بهشت میروید و اگر بدی کنید به جهنم. این خدا همیشه و در همه حال شاهد اعمال است و هیچ چیز از دیدش مخفی نمیماند. این موضوع خود بخود باعث افزایش شانس بقای یک جامعه دیندارمیشود. حالا اگر این پلیس دایمی و نامرئی و مجانی را نداشته باشیم، باید با یک پلیس معمولی و هزینهبر را جایگزینش کنیم. یک مثالش هم خودمان هستیم. به نظر من آمار جرم و جنایت در ایران نسبت به توانایی پلیس خیلی پایین است. اگر امشب بخوابیم و فردا بیدار شویم و هیچ ایرانیی دین نداشته باشد، فکر نمیکنم که سنگ روی سنگ بند بماند.
اما استدلالهای دیگری هم وجود دارد که میگویند دین برای دینداران فایده دارد. مثلا اینکه دین شیوهای است برای ارزشگزاری اصول اخلاقی و وادار کردن مردم به پیروی از آنها. خدایی وجود دارد و نامه اعمالی و بهشت و جهنمی. اگر انسان خوبی باشید به بهشت میروید و اگر بدی کنید به جهنم. این خدا همیشه و در همه حال شاهد اعمال است و هیچ چیز از دیدش مخفی نمیماند. این موضوع خود بخود باعث افزایش شانس بقای یک جامعه دیندارمیشود. حالا اگر این پلیس دایمی و نامرئی و مجانی را نداشته باشیم، باید با یک پلیس معمولی و هزینهبر را جایگزینش کنیم. یک مثالش هم خودمان هستیم. به نظر من آمار جرم و جنایت در ایران نسبت به توانایی پلیس خیلی پایین است. اگر امشب بخوابیم و فردا بیدار شویم و هیچ ایرانیی دین نداشته باشد، فکر نمیکنم که سنگ روی سنگ بند بماند.
دوشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۵
باورهای زنان و مردان
در اردبیل، نزدیک بقعه شیخصفیالدین، یک سقاخانه است که گویا مُراد میدهد. رهگذران شمعی روشن میکنند و راز و نیازی میکنند. به مدت تقریبا یک ساعت در نزدیکیش ایستادم و آمار گرفتم. صد زن و پنجاه مرد شمع روشن کردند. مردها مکث کوتاهی میکردند، در حالیکه زنها مدت بیشتری در برابر سقاخانه میایستادند.
در آمارم تنها افراد بالغ و تنها کسانی که شمع روشن کردند یا توقف طولانی ( بیشتر از زمان شمع روشن کردن) داشتند را شمردم. نمیدانم شمعی که خودم روشن کردم خطای آزمایش است یا نه.
در آمارم تنها افراد بالغ و تنها کسانی که شمع روشن کردند یا توقف طولانی ( بیشتر از زمان شمع روشن کردن) داشتند را شمردم. نمیدانم شمعی که خودم روشن کردم خطای آزمایش است یا نه.
جمعه، آذر ۲۸، ۱۳۸۲
جایی که حیوانات حق بیشتری دارند __
چی میشد اگه ...، چی میشد اگه برای رفتن به کشورهای دیگه نیازی به گرفتن ویزا نبود... درست مثل پونصد سال پیش. هرکی هرجا میخواست میرفت. اونوقت خیلی اتفاقها میافتاد، همه جنوب به امید یک زندگی بهتر پا میشد، میرفت شمال. مثلا همه ایران پا میشد میرفت آمریکا. اونوقت شمالی ها از ترس اینکه جنوبی ها نیان و در خوشیشون شریک نشن، مجبور بودن دست از سر این جنوبیهای بیچاره وردارن و اگر نه اینقدر جنوبی به شمال میرفت که دیگه فرقی بین شمال جنوب نمیموند. شاید جنوب بهتر هم میشد. اونوقت شمالیهای پولدار و تحصیل کرده از شمال فرار میکردند میرفتند جنوب. خلاصه اینقدر آدمها بین شمال و جنوب بالا و پایین میرفتند که بدبختی و خوشبختی در همه دنیا به یک اندازه میشد. اونوقت دیگه فرقی بین شمال و جنوب نمیموند و قطب نما نمیدونست رو به کدوم طرف وایسته!
اشتراک در:
پستها (Atom)