یکشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۷

آرزو

ای کاش اتاقم توی دانشگاه اشتراکی نبود،
تا توی اون ده دقیقه‌ای که بین دو کلاس وقت داشتم،
میومدم اتاقم، اتاق خودم، در رو قفل می‌کردم،
روی زمین دراز می‌کشیدم و پاهام رو می‌چسبوندم به سینهٔ دیوار،

۴ نظر:

نیلوفر گفت...

یعنی تحمل دانش جوهاتون این قدر سخته؟؟!؟!یا این قدر مچول* بازی در می یارن که در این حد خسته می شید؟!؟!:دی!
*مودبانه ی واژه هایی از قبیل خنگ.داغون.کودن و...

Unknown گفت...

h

doste shoma گفت...

آخی ی ی ی طفلکی

ناشناس گفت...

می دونی عیب از خودته ... البته منم همینم ... نمی تونیم کلاس رو زودتر از وقت معمول تعطیل کنیم چون حرامه ! گاهی باید چوب عقاید سفت و سختمون رو بخوریم ! اما خودمونوم ... به اینکه به عقایدمون ولو از نظر دیگران احمقانه احترام می ذاریم افتخار می کنیم ...