دوشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۶

نود و نه نقاش

نقل است که طوطیان شکر شکن شیرین گفتار حکایت می‌کنند که در سرزمینی دور، صد نقاش چیره دست زبر قلم زندگی می‌کردند که رقص خامهء هر یک بر برگی سفید، جادویی به پا می‌کرد که ادیبان زبان از بیان آن قاصر بودند.
اما تنها یک تن از این صد تن شهرهء آفاق بود و آن تن بوزینه‌ای بود.

۴ نظر:

Qasem گفت...

به‌تر نیست که این مطلب ایا با روی‌کرد وبلاگ هم‌وردا مناسبتی کنند. به‌تر نیست از آن جا حذفش کنی؟ اعتراضات زیادی به آن وجود دارد و سوی تفاهمهای زیادی. این را در این جا چاپ نکن

azadeh گفت...

اين را حمل بر استادي و ذكاوت بوزينه بگذاريم يا بوزينه پرستي مردمان؟

ناشناس گفت...

اين حكايت حمل بر هنرمندي و زبردستي بوزنه بايد گذاشت يا بوزينه پرستي مردمان؟

Qasem گفت...

سعدی در بوستانش خاری را توصیف می‌کند که در باغِ گلی ٫ روی دیوارِ کاه‌گلی‌ی باغ٫ رشد کرده است. سعدی با توصیفش خار را ضایع می‌کند و می‌گوید هر چند به بالای دیوار رسیده‌ای هنوز خاری. نگاه دیگر آن است به گلها بگوییم نگاه کنید خار با خار بودنش اما با سعی‌اش به بالا رسید. شما به گل بودن غره شده‌اید هنوز روی زمینید. در این نوشته کدام نگاه را داری؟ نگاه سعدی یا نگاهِ دومی را؟ یا اصلن نگاهی دیگر که از نوعِ این دو یا برهم‌نهی‌یِشان نیست؟