یکشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۶

مادر سیمی به اضافهء تکه‌های آدامس جویده شده

هری هارلو یک توله میمون رو از مادرش جدا کرد و توی قفس گذاشت. در این قفس دوتا مادر مصنوعی وجود داشتند. یکی پشمالو بود و اون یکی از سیم ساخته شده بود. مادر پشمالو هیچ خاصیتی نداشت. فقط پشمالو بود. گرم بود و نرم بود. اما مادر سیمی یک بطری شیر داشت که میمون می‌تونست ازش بخوره.
بچه میمونها مادر پشمالو رو به مادر سیمی ترجیه می‌دادند و تنها وقتهایی که گشنگی بهشون فشار می‌آورد می‌رفتند سر وقت مادر سیمی. اگه اتفاق ترسناکی می‌افتاد، سریعا به آغوش مادر پشمالو بر می‌گشتند.
میمونهایی که در آغوش مادر سیمی رشد کرده بودند، از نظر روانی سالم نبودند. در پیدا کردن جفت مشکل و داشتند و ...

مادری هست پشمالو، اما بی‌خاصیت. لقمه دهن آدم نمی‌گذاره که هیچ، شاید لقمه هم از دهن آدم برداره. اما به جاش در سختی و مشقت همراه آدمه. مثلاً وقتی که گازتون قطع بشه اون هم در سرما همراه شما می‌لرزه. برای همینه که این مادر رو همه دوست دارند. این مادر رو همه خیلی دوسش دارند. این مادر رو همه خیلی خیلی دوسش دارند. اما من گشنمه. من یک لیوان شیر می‌خوام.

۶ نظر:

Unknown گفت...

بیشتر وقتا همینجوره. یا باید اونقده آدامس به مامان سیمی بچسبونی که اقلا سوراخ سوراخ نشی، یا شیرت رو خودت از یه جای دیگه گیر بیاری ببری تو بغل ممان پشمالوه بخوری.

Sonia گفت...

الهی برات بمیرم!
توام بلخره قاطی کردی؟!
راستی منم دیگه فهمیدم که ترجیح با ح ی جیمی ی نه دو چشم!
خداییش دیگه داری خیلی ضایع بازی در میاریا!

ناشناس گفت...

Khoob bood

ناشناس گفت...

پينوكيو! پسرم!قرصهاتو خوردي؟

ناشناس گفت...

madness is the first step in education, followed by discipline, introspection, and culminating back in utter madness.

ناشناس گفت...

I will stop shaving!