سهشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۶
مشغولیت
داری از میدون تجریش به سمت میدون قدس قدم میزنی. چشمانت رو تیز کردی که یک بساط فیلم فروشی پیدا کنی. داری فکر میکنی که چه فیلمی دوست داری توی بساط باشه. اما امیدی نداری که انتخابهای زیادی پیش رو داشته باشی. حتی به قسمت سوم دزدان دریایی کارائیب هم راضی هستی. اما چه فایده که اجتماع زیادی امن شده. از پیدا کردن فیلم نا امید شدی. میخواهی راهت رو بکشی و بری که یکی بهت تنه میزنه و زیر گوشت ضمضمه میکنه:«سی دی نماز جماعت سردار...». خودت رو به نفهمی میزنی و رد میشی. دیگه به مقصد رسیدی. به صفی که منتظر تاکسی هستند نگاهی میاندازی. ولی خوب موضوعی داری که فکرت رو مشغول نگهداری ...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۴ نظر:
خدای من! ضمضمه بدترین شکلی هست که میشه زمزمه رو نوشت!
خوب آخه بیچاره سی دی فروشه سواد درست و حسابی نداشت و نمیدونست که باید زمزمه کنه نه ضمضمه!
راست می گید... بی سواد بوده بنده خدا!
نگاه کن٫ تجریش جای بچه سوسولهاست که ذایقهی دارند که به دهان تو مزه نمیکند. اگر میخواهی فیلمهای خوب و هنری را بگیری باید نزدیک دانشگاه تهران٫ مخصوصن دانشکدهی هنرش دنبال فیلم فروشها بگردی. از خود آن فیلم فروشها بپرسی آدرس فیلم فروش دیگری در چند کوچه بالاتر که فیلمهای هنری را دارد به تو میگویند.
ارسال یک نظر