دوشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۶

گلِ قالی

من به او نگاه می‌کردم، او به گلهای قالی نگاه می‌کرد. من به او نگاه می‌کردم، او به گلهای قالی نگاه می‌کرد. من به او نگاه می‌کردم، او به گلهای قالی نگاه می‌کرد. من به او نگاه می‌کردم، او به گلهای قالی نگاه می‌کرد. من به او نگاه می‌کردم، او به گلهای قالی نگاه می‌کرد. من به او نگاه می‌کردم، او به گلهای قالی نگاه می‌کرد. من به او نگاه می‌کردم، او به گلهای قالی نگاه می‌کرد.
من می‌توانستم تا ابد به او خیره بمانم. اما مطمئن بودم که او نمی‌توانست تا ابد به گلهای قالی خیره بماند. برای همین به انتظار نشستم.
به چشمانش خیره بودم، او به گلهای قالی خیره بود. به چشمانش خیره بودم، او به گلهای قالی خیره بود. به چشمانش خیره بودم، او به گلهای قالی خیره بود. به چشمانش خیره بودم، او به گلهای قالی خیره بود. به چشمانش خیره بودم، او به گلهای قالی خیره بود. به چشمانش خیره بودم، او به گلهای قالی خیره بود. به چشمانش خیره بودم، او به گلهای قالی خیره بود.
تا اینکه بالاخره از نگاه کردن به گلهای قالی خسته شد. سرش را بالا گرفت. گره‌ای به ابروانش انداخت، لبخندی زورکی زد، و سریع سرش را به چپ و راست لرزاند. با زبان بی‌زبانی می‌پرسید که چرا ساکتی؟
من که از خوشحالی بال در آورده بودم، پیروزمندانه سرم را پایین انداختم و به گلهای قالی خیره شدم، اما فکر کنم که او همچنان به من نگاه می‌کرد.
من به گلهای قالی نگاه می‌کردم، اما فکر کنم او همچنان به من نگاه می‌کرد. من به گلهای قالی نگاه می‌کردم، اما فکر کنم او همچنان به من نگاه می‌کرد. من به گلهای قالی نگاه می‌کردم، اما فکر کنم او همچنان به من نگاه می‌کرد. من به گلهای قالی نگاه می‌کردم، اما فکر کنم او همچنان به من نگاه می‌کرد. من به گلهای قالی نگاه می‌کردم، اما فکر کنم او همچنان به من نگاه می‌کرد. من به گلهای قالی نگاه می‌کردم، اما فکر کنم او همچنان به من نگاه می‌کرد. من به گلهای قالی نگاه می‌کردم، اما فکر کنم او همچنان به من نگاه می‌کرد.

۸ نظر:

ناشناس گفت...

لعنت به این گل قالی! نمی ذاره آدم بره سر اصل مطلب.

ناشناس گفت...

من می‌توانم تا ابد به او خیره بمانم. اما مطمئن هستم که او نمی‌تواند تا ابد به گلهای قالی خیره بماند. برای همین به انتظار می نشِنم.

M. R گفت...

حالا تو ممالک خارجه که قالی ندارن به چی زل می زنن!؟

ناشناس گفت...

سرتو بالا بگير قهرمان !!!!!!!





پيشنهاد: از اين به بعد اطاقي رو انتخاب كنيد كه كفش موكت باشه.

نتيجه اين ملاقات: سكوت نشانه رضايت است

ناشناس گفت...

ترا صد گونه پيغام است از آن چشم از آن ابرو

ناشناس گفت...

کاری از این دو نفر

ناشناس گفت...

امان از اين گل هاي قالي...

ناشناس گفت...

راستي اين گل قالي متعلق به كدام دسته از موضوعات بود؟