دوشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۵

مغازه بیشتر، ترافیک بیشتر، ترافیک بیشتر، مغازه بیشتر

کسی دوست ندارد که در کنار خیابانی با ترافیک سبک مغازه باز کند. منطقی هم هست. ترافیک بیشتر، یعنی مشتری بیشتر. از طرفی، مغازه‌ها خودشان ترافیک یک خیابان را افزایش می‌دهند. ترافیک بالاتر کاسبان دیگر را نیز تشویق می‌کند تا به آن خیابان بیاییند و سرمایه گذاری کنند. در یک دور می‌افتیم. ترافیک بیشتر مشتری بیشتر، مشتری بیشتر، ترافیک بیشتر. آنقدر پیش می‌رویم تا به جایی برسیم که پیاده رفتن در آن خیابان سریعتر از رفتن با ماشین باشد.
خوب حالا که قرار شد پیاده برویم، اصلا یک کاری بکنیم. خیابانها را بر دو دسته تقسیم کنیم، محل عبور ماشینها و محل عبور آدمها. در جایی که ماشین باید بگذرد، به هیچ عنوان اجازه باز کردن مغازه داده نشود. اما در خیابانی که عبور ماشینها ممنوع است، باز کردن مغازه آزاد باشد.
خیابانی که محل عبور پیاده ها است را می‌توان زیبا هم کرد. به جای آسفالت آنرا سنگ فرش کرد و در وسط خیابان درخت و گل و بلبل و نیمکت کاشت تا ملت عشق و صفا کنند. می‌توان فضای روبروی رستورانها را هم به آنها اجاره داد تا میز و صندلی بگذارند. با بستن این چنین خیابانی اتفاق خاصی هم نخواهد افتاد. چونکه از قبل هم عملاً بسته بود.
شاید یک مثال خوب از این مورد، خیابان پاسداران و شهید امیرابراهیمی باشد که موازی هم هستند. یکی پر از مغازه و پر ترافیک است اما آن یکی تغریبا آزاد است.
این چیزی که گفتم ابداع من نیست. در تمام شهرهای ایتالیا این الگو وجود دارد. و جداً یکی از تفریحات دلچسبم در روزهای شنبه این بود که به یکی از این خیابانها بروم، یک بستی قیفی بخرم و در آن قدم بزنم.

هیچ نظری موجود نیست: