دکمهء ارسال و فشار میدهم. دیگه کاری ندارم. کامپیوتر رو قفل میکنم و مونیتورش رو خاموش میکنم. پالتوم رو میپوشم و از اتاق میرم بیرون. کلید رو هم یکی دو دوری در قفل در اتاق میچرخونم. صداش توی راهروی خلوت، ساکت و تاریک میپیچه. از پلهها کورمال کورمال میرم پایین. قفل وزنهای رو بر میدارم. از در میرم بیرون. هوا سرده، هوا خیلی سرده. در رو میبندم و قفل رو میاندازم. به سمت ماشین میرم.
اما نه، بزار اول این رو بنویسم و بعد برم. اینهمه برای چیه؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر