زیرِ سایهء دیوارِ امامزاده کنار بساطش -- تشتی حاوی مخلوط شیشههای رنگارنگ و قطعات یخ-- تکیهداده بود و با یک تکه مقوا خیلی بیحال خودش را باد میزد. اما بادزدن دیگر فایدهای نداشت، یک دستمال چهارخانهء قرمزرنگ را از روی دوشش برداشت و داخل تشت فرو برد. بعد بیرون کشید و چلاندش. سرش را به دیوار چسباند و صورتش را رو به بالا گرفت و دستمال را روی آن گذاشت.
به سمتش رفتم. نگاهی به شیشههای نوشابه انداختم. متوجه حضورم شد. دستمال را از صورتش کنار کشید و آنرا چندباری به قبقش مالید و بعد هم عرقهای روی سینهاش -- آن قسمتی را که از را که از زیرپوش رکابیش بیرون بود – را با آب یخ موجود در دستمال تعویض کرد. دستمال را روی دوشش انداخت و خیره به من پرسید:« سیاه یا زرد؟»
نگاهی به تشت انداختم و گفتم: «سیاه.» دست درجیبم کردم و یک مشت سکهء یک ریالی که حاصل شکستن قلکم بود در آوردم. و به او دادم. او هم دستش را در تشت فرو برد و یک شیشه بیرون کشید. در بازکن را از روی زمین برداشت و در بطری را با صدای پسی باز کرد بعد آن را به من تحویل داد و یاد آوری کرد که باید در همانجا بنوشم.
شیشه را گرفتم. سرد بود. آنرا بالا گرفتم و نگاهش کردم. انگار که میجوشید، حبابهایی از ته بطری به سمت بالا در حرکت بودند. محتوی شیشه را بوییدم. بویی عجیب و ناآشنا اما خوشایند میداد. شیشه را به لبانم رساندم و یک قلب خوردم. وارد دهانم شد و زبانم و لپهایم شروع کرند به جلز و ولز کردن. شیرین بود و مزهاش شبیه هیچ چیزی نبود که تا آن لحظه خورده باشم. اما هرچه بود، خوشمزه بود. در دهانم بود و دوست نداشتم قورتش بدهم. آنقدر صبر کردم تا جلز و ولزش کم شد. بعد فرو دادمش و خودم را برای جرعهء بعدی آماده کردم.
سرم را رو به آسمان گرفته بودم. دهانم در زیر شیشهء نوشابه منتظر چکیدن آخرین قطرهای بود که میتوانستم بچشم. قطره چکید. چشمانم را بستم و سعی کردم تمام حواسم را بر روی زبانم متمرکز کنم. اما خیلی کم بود. خیلی کوچک بود. خیلی سریع در آب دهانم حل شد و مزهاش گم شد. نا امیدانه دوباره شیشه را وارونه بالا بردم. خالی خالی بود. تنها در آن تصویر کج و کولهء خورشید پیدا بود. رفتم به سمت بساطش، شیشه را به پس دادم. راهم را کشیدم و رفتم. هنگام رفتن، دستانم در جیبهای خالیم بود.
پینوشت: قطرهها نمیایستادند تا عکسشان را بگیرم.
۱ نظر:
فکر کنم چند تا عکس به طور اتفاقی می گرفتید، بالاخره یکی دلخواه در می آمد!
ارسال یک نظر