جمعه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۶

DIY

شیشه بالابر ماشینم خراب شده بود. آستین بالا زدم و رفتم سر وقتش. مثل یک پازل می‌مانست منتهی به جای چیدن باید بازش می‌کردم. روکش در، کابلها، موتور بالابر و ... تا اینکه گیر کردم. دو رشته کابل بود که نمی‌دانستم چطور بازشان کنم. تسلیم نشدم. آنقدر کلنجار رفتم تا اینکه باز شد. وقتی که باز شد، لذتش درست مثل وقتی می‌مانست که یک معما یا یک مسئله حل کرده‌ام. لذتی که به کثیف شدن و زخمی شدن دستها، برق گرفتی، خسارات احتمالی، غر و لند اطرافیان ... می‌ارزد.

شیشه بالابر ماشینم خراب شده بود. ماشین را به تعمیرگاه بردم. تعمیرکار گفت که دوساعت دیگر آماده می‌شود. به پارکی که آن طرفتر بود رفتم و روی نیمکتی نشستم و شروع کردم به حل مسئله‌ای که از صبح در گیرش بودم. من کارم را می‌دانم، راهم را می‌دانم. تعمیر ماشین کار من نیست. وظیفهء یک تعمیرکار است. من باید تمام انرژی خودم را صرف کار خودم بکنم.

شیشه بالابر ماشینم خراب شده بود. تعمیرکاری وجود نداشت. من هم که تخصصم این نبود. شیشه بالابر ماشینم خراب ماند.

شیشه بالابر ماشینم خراب شده بود. تعمیرکاری وجود نداشت. رفتم و اولین تعمیرکار معبتر شیشه بالابر تحت لیسانس سانسوتاسوزیکاموشنِ یورولند شدم.

شیشه بالابر ماشینم خراب شده بود. ماشین همسایه که شیشه بالابرش درست بود را دزدیدم.

شیشه بالابر ماشینم خراب شده بود. شیشه را شکستم تا باد بیاید. دزد آمد و دستگاه پخش صدا را با خود برد.

شیشه بالابر ماشینم خراب شده بود. لعنت به این مملکتی که شیشه بالابر ماشینهایش خراب می‌شوند. رفتم به مملکتی که شیشه بالابر ماشینهایش خراب نمی‌شوند.

شیشه بالابر ماشینم خراب شده بود. یادش به خیر آنروزها که شیشه بالابرها دستی بود و خراب نمی‌شد.

شیشه بالابر ماشینم خراب شده بود. ماشین را به تعمیرگاه بردم. دیگر روشن نمی‌شد.

شیشه بالابر ماشینم خراب شده بود. از آنجایی موتور ماشین هم خراب بود، کاری نکردم.

شیشه بالابر ماشینم خراب شده بود....

مادامی که که مورد پنجم را انتخاب نمی‌کنید و اگر می‌کنید همسایهء من نیستید، برایم مهم نیست که با شیشه بالابر ماشینتان چه می‌کنید. شما هم به شیشه بالابر ماشین من کار نداشته باشید. باشه؟

۵ نظر:

ناشناس گفت...

خیلی خوب بود (بدون خون و ساطور و گربه ؛). ه

ناشناس گفت...

نمي دونم چرا اما ياد شل سيلوراستاين افتادم.

ناشناس گفت...

من هم با شیشه بالا بر ماشین شما کاری ندارم...حتی اگر مورد پنجم را انتخاب کنید و همسایه ی من باشید !!!

خوبه؟

ناشناس گفت...

در مورد ماشین فرنوش اینا اتفاق سوم افتاده!! یه تابستون بدون پنجره ی ماشین!!!

ناشناس گفت...

1.اتفاقاً یه بار شیشه ی ما خراب شد ... فرداش ماشینمون رو فروختیم به داییم ...
2. بس خنده رفت !