سلام به دوستای بزرگوارم کوچیک شما هستم و همیشه براتون میتپه.
امیدوارم که حالتون خوش باشه دماغتون هم گنده باشه
اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده ولش کن عاشق است او گریه کرده
روزی روزگاری زنی بود که مرد بیوفایی دلش را شکسته بود. شبی از شبهای خدا به همراه سگ با وفایش در پارکی سبز و خرم قدم میزد، فرشتهای بر او ظاهر شد!!!!!!!! و از او درخواست که یک آرزو بکند!!!!!!!!!!! زن کمی فکر کرد و گفت این سگ من خیلی سگ با وفایی است. او را برایم تبدیل به یک مرد خوش قد و بالا و رعنا بکن !!!!!!!!!!
. شاید که او دیگر بر من بی وفایی روا نخواهد داشت. فرشته نگاهی به سگ انداخت و به زن گفت که باشد آرزوی تو برآورده شود. اما آیا تو اطمینان داشتهای که این مهمترین بهترین آرزویی است که در چنته داری و بعدها پشیمان نخواهی شد؟؟؟؟؟؟
زن با اطمینان به فرشته گفت بله!!!!! اگر او این آرزوی او را بر آورده کند دیگر هیچی چیز نخواهد خواست و شاد و خرم خواهد زیست.
فرشته با چوبش بر فرق سر سگ کوبید و نالهء سگ به آسمان هفتم و پیش خدار رسید. خدا هم در گوش سگ زمزمه کرد که آدم شدن که بیدرد و رنج حاصل نشود!!!!!!!!!!
رعد و برقی آمد و سگ تبدیل به جوانی رعنا شد . جوان نگاهی کرد به زن و دیوانه وار خنده از سر گرفت . زن که شگفت زده شده بود از او پرسید که چه شدهاست. سگ گفت آنروزی که مرا به مطب دامپزشکی بردی تا جراحی شوم باید فکر این روزها را میکردی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
امیدوارم که حالتون خوش باشه دماغتون هم گنده باشه
اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده ولش کن عاشق است او گریه کرده
روزی روزگاری زنی بود که مرد بیوفایی دلش را شکسته بود. شبی از شبهای خدا به همراه سگ با وفایش در پارکی سبز و خرم قدم میزد، فرشتهای بر او ظاهر شد!!!!!!!! و از او درخواست که یک آرزو بکند!!!!!!!!!!! زن کمی فکر کرد و گفت این سگ من خیلی سگ با وفایی است. او را برایم تبدیل به یک مرد خوش قد و بالا و رعنا بکن !!!!!!!!!!
. شاید که او دیگر بر من بی وفایی روا نخواهد داشت. فرشته نگاهی به سگ انداخت و به زن گفت که باشد آرزوی تو برآورده شود. اما آیا تو اطمینان داشتهای که این مهمترین بهترین آرزویی است که در چنته داری و بعدها پشیمان نخواهی شد؟؟؟؟؟؟
زن با اطمینان به فرشته گفت بله!!!!! اگر او این آرزوی او را بر آورده کند دیگر هیچی چیز نخواهد خواست و شاد و خرم خواهد زیست.
فرشته با چوبش بر فرق سر سگ کوبید و نالهء سگ به آسمان هفتم و پیش خدار رسید. خدا هم در گوش سگ زمزمه کرد که آدم شدن که بیدرد و رنج حاصل نشود!!!!!!!!!!
رعد و برقی آمد و سگ تبدیل به جوانی رعنا شد . جوان نگاهی کرد به زن و دیوانه وار خنده از سر گرفت . زن که شگفت زده شده بود از او پرسید که چه شدهاست. سگ گفت آنروزی که مرا به مطب دامپزشکی بردی تا جراحی شوم باید فکر این روزها را میکردی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
۱ نظر:
nemidunam... vali sathe in matlab az hameye anhaee ke dar in weblog khandam paeen tar bud...
kholase hal nadad!
ارسال یک نظر