میخواهم یکی از داستانهایم را برای مسابقهء داستان نویسی با موضوع آزاد انتخاب کنم. دوست دارم نظر شما را هم بدانم. در قسمت بالا سمت چپ یک نظرسنجی است که میتوانید بیشتر از یک داستان را انتخاب کنید. اگر هم توضیحی لازم است، میتوانید در زیر این مطلب بگذارید.
برای اینکه وقت کمتری از شما گرفته شود، لینک به داستانها را با شرحی مختصر به ترتیب زمانی میآورم. در ضمن قسمت پنجم آخرین اکتشاف فراموش نشود.
آخرین اکتشاف : یک داستان علمی تخیلی که در سیارهای به نام صخه اتفاق میافتد. در چند قسمت است که البته هنوز ادامه دارد.
مأموریت : داستان علمی تخیلی موجودی فضایی که برای یک مأموریت به زمین میآید. ایدهاش حاصل گفتگویی با برادرم است.
آخرین قطره : داستان یکی از آن لذتهای سادهء ارزان قیمت که جایگزینی ندارد.
بُزکم چاق شده بود، چله شده بود : داستان شخصی که میخواهد بزش را بکشد، اما دلش را ندارد. در صف بنزین بودم که ایدهاش آمد.
هندوانهء سرخ : بازی با اسامی اماکن و خیابانها.
تبرک : داستان مردی خرافاتی که در انتظار خاک بلاد مقدس است.
حکایت آن طوطی و آن یکی گاو : با الهام از داستان طوطی و بازرگان مولوی. در جمع چندتا پیرمرد خوش ذوق بودم که یکی مثنویی در باب نامهء گاو ایرانی به گاو هندی خواند.
دربند : با دانا به دربند رفته بودم
مشکل پیچیدهای که بشریت را تهدید میکند : شوخی با محمد البرادعی.
تکامل : داستان علمی تخیلی از یک تکامل چند روزه. این داستان چند قسمتی است. میتوانید این داستان را از آخر به اول هم بخوانید که شاید کمی سادهتر باشد. اما من خودم از اول به آخر را ترجیح میدهم. ایدهاش با دیدن فیلم مِمِنتو به ذهنم رسید.
حسرت : داستان خیلی کوتاه یک عاشق که فرصت را از دست میدهد.
تنها چند ثانیه : پست مدرن!
دختری روی بالکن : دختری که روی بالکن منتظر پسر شاه پریان ایستاده.
باید زنده ماند : با الهام از حملهء محمود افغان به اصفهان.
نابغهء ایرانی به کنفراسی جهانی میرود : این کنفرانسهایی که در اقصا نقاط جهان برگزار میشوند، یک دام هستند.
او همانست : شمع روشن میکنند تا به آرزویشان برسند و میرسند اما نمیفهمند. وقتی که ایستاده بودم و ملت را که در سقاخانه شمع روشن میکردند تماشا میکردم به ذهنم رسید.
باید بیدار میشدم : داستان تخیلی که در یک معبد با دو راهب اتفاق میافتد. واقعاً چقدر سخت است صبح زود بیدار شدن.
حبه قند : چقدر ما خوشبختیم که دنیا اینطوری نیست. بعد از گرفتن اولین حقوق نوشتمش.
عنکبوت : یک عنکبوت در اتاقم بود.
سکهء ده تومانی : هرجایی جای نقوش مقدس نیست. یکی از افراد خانه کاری مشابه را انجام داده بود!
گربه : داستانی به منظور بهم زدن حال شما.
مزرعهء آفتاب : داستانی علمی تخیلی دربارهء یک نیروگاه عظیم خورشیدی. من معمولا از بزرگ و عظیم خوشم نمیآید.
برف : مهتاب و برف ترکیبی جادویی میسازند که ملکهء برفها را از کاخش بیرون میکشد.
خون : انگشتم کرخ شده بود.
بلیط : طنزی با ته مایهای در واقعیت. دختر خوشگل بودن میتواند زندگی را خیلی آسان کند.
سیاه و سفید : اولین داستان که عشق بین یک سیاه و سفید است. بعد از تماشای یک فیلم احمقانه از اِدی مورفی به ذهنم رسید.
۲ نظر:
پسرم اگه بگي كه مي خواي داستانهاتو تو چه زمينه اي شركت بدي بد نبيد.مثلا طنز يا ...؟اين به انتخاب كردن كمك مي كنه.
راستی قبل از این که داستان تون رو برای مسابقه بفرستید حتما بدید یک نفر که دیکته ش خوبه بخونه !
ارسال یک نظر